سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آن که زمام خود را به دست سستى سپارد ، حقوق را خوار دارد ، و آن که سخن چین را پیروى کند ، دوست را از دست بدهد . [نهج البلاغه]
ارزش نیوز

26 اسفند 87 : سر انجام بر همه تردیدهایم غلبه کردم و انصراف دادم. باورم نمی‌شود، با اون همه حرف و حدیث باز موسوی کاندیدا شود، ابطحی که گفت دروغ سیزده بدره!

                                       

گفتم: کو تا سیزده بدر! زنگ زدم به ابوالفضل فاتح، تایید کرد. گوشی را گذاشتم.

ابطحی در حالی که عصبانی می‌نمود گفت: ... و ... و ... هوس ریاست کرده! تازه دلش به این همه هم خنک نشد،... های اون ور آبی هم بارش کرد. من فکرم جای دیگری بود!

 

29اسفند 87: بعضی وقتا، فاصله ما، با اونی که فکر می‌کنیم و اونی که اتفاق می‌افته تا بی‌نهایت است. سعید حجاریان می‌گفت: انصراف که بدی، هشتاد درصد، امکان شورش‌های مدنی در اکثر شهرهای ایران وجود داره. چیزی نگفتم، اما هماهنگی‌های لازم صورت گرفت. پس از انصراف، چند روزی منتظر ماندم، از شورش‌های مدنی خبری نشد. زنگ زدم به اخوی، نیم‌ساعتی حرف زدیم اما دریغ از یه کلمه درباره انصراف. به ناچار گفتم داداش نظرت درباره اعلام انصراف من چیه!

گفت: اوا ... مگه اعلام انصراف کردی! ؟

گفتم: ای بابا!

 

دوم فروردین 88: امروز بعدازظهر رفتیم خونه حاج آقا کروبی، عید دیدنی. خونه خیلی شلوغ بود. حاج آقا نبود، سراغ‌اش را گرفتم!

حاج خانوم گفت: حاج‌آقا خوابند!

رفتم به زور بیدارش کردم. آبی به صورتش زد و پرسید: راسته موسوی هم میخواد انصراف بده؟!

با کنایه گفتم: شما چی؟!

گفت: چندی پیش، بنده خدایی در جایی گفته بود «فقط عزرائیل بیاد کروبی انصراف می‌ده!» بعد فکر کردم، دیدم نه! عزرائیل هم بیاد، انصراف نمی‌دم. شیر فهم شد!

 

نیم ساعت بعد: کروبی باز رو مبل راحتی خواب‌اش برده، صدای ابطحی که میاد، پلک‌هایش را تا نیمه باز می‌کند. ابطحی اما دنبال فایلی در موبایل‌اش می‌‌گردد. ... آهان ... آهان ... پیداش کردم و بعد با صدای بلند می‌گوید: اینو امروز از اینترنت کپی کردم و بعد می‌خواند: «وقتی مجلس تموم شد من به خانه آمدم و بر خلاف گذشته، شب را به خوبی خوابیدم هر چند که فردا بعد از ظهر همان روز باز من دیدم که خوابم می‌آید. پس باز خوابیدم ولی یک دفعه دیدم که ساختمان تکان خورد و گفتند زلزله آمده و ما رفتیم در حیاط نشستیم، اتفاقی نیفتاد، لرزه‌ها هم تمام شد به اتاق آمدیم و باز خوابیدم تا اینکه من را برای نماز شب بیدار کردند. من آن روز نگران بودم که شب بی‌خوابی به سرم بزند ولی شب هم وقتی سرم را زمین گذاشتم خوابیدم.»  اگه گفتین این جملات از کیه ؟ ... ( ویژه نامه نوروزی اعتماد ملی ، سال 86 ، ص 11، کروبی )

کروبی دستی به صورت‌اش می‌کشد و خودش را رو مبل جابه‌جا می‌کند. همه می‌خندیم، کروبی هم.

رفتنی کرباسچی را دیدم، داشت کفش‌های کروبی را واکس می‌زد. ابطحی گفت: می‌خوای کفشاتو سه سوت واکس بزنه! جواب ندادم. کفش‌هایم عجله داشت!

 

هفتم فروردین 88: شب مهدی عید دیدنی اومده بود، آقازاده آقای هاشمی رفسنجانی، از انتخابات حرف زدیم، آقامهدی گفت که نظر بابا رو شما بود، انصراف که دادید ناراحت شد. می‌گفت رقابت با احمدی‌نژاد کار این موسویِ ... نیست، اما وقتی موسوی مواضع خود را اعلام کرد و وقتی گفت: «من از دولت هاشمی و خاتمی نگران نبودم و نگرانی من از وقتی شروع شد که دیدم عده‌ای دارند ساختارها را به هم می‌ریزند، من هم پا به میدان انتخابات گذاشتم.» بابا تا اینو شنید خوشحال شد و زیر لب زمزمه کرد: جانا سخن از زبان ما می‌گویی!

تلفن منزل زنگ خورد، زدم رو ایفون، رمضانی بود، گفت که خبرنگار کیهان پشت خطه! گوشی را گذاشتم!

خب، آقا مهدی داشتید می‌گفتید.

بله «شکست انتخابات ریاست‌جمهوری سال 84، تبعات کمی برای اصلاح‌طلبان نداشت. آقای کروبی از مجمع روحانیون جدا شد. شما  خاتمی) بارها و بارها درباره مشارکت و مجاهدین سخن گفتید و از تندروی آنها گله کردید. اصلاح‌طلبان در انتخابات 84 ترک خوردند اما از هم فرو نپاشیدند. این‌بار اگر در انتخابات 88 پیروز نشویم، از هم می‌پاشیم.» (شهروند امروز ، ش62 ، س 87 ، ص 86) و تا دید من با جدیت گوش می‌دم، ادامه داد: «اصلاح‌طلبان در حال از دست‌دادن یک به یک نهادهای مدنی خود است. الان بحث انجمن صنفی روزنامه‌نگاران و لغو فعالیت‌های آنها مطرح است. یا «ان‌جی‌او»‌های اصلاح‌طلبان امکان فعالیت ندارند. یعنی نهادهای مدنی ساخته‌شده اصلاح‌طلبان در حال تعطیلی و توقف است.» ( همان، ص 87)

گوشی منزل باز زنگ زد، رو ایفون بود، خانمی گفت: الو سلام علیکم، منزل شاه‌سلطان حسین! گوشی را گذاشتم، به آقا مهدی نگاه کردم، بی‌اختیار هر دو زدیم زیر خنده!

آخر سر با تاکید گفتم: مهدی‌جان، اینا که گفتی یه دفعه پیش کروبی نگی‌ها!

 

بیست و دوم فروردین 88: دیشب خواب بدی دیدم، لباس شخصی‌ها به زور دست‌هایم را بالا می‌بردند و فاطمه رجبی هم از دور با تیر و کمان می‌زد و از بد شانسی، همه هم به هدف می‌خورد. از خواب پریدم، بلاخره این دستام یه روزی کار دستم خواهند داد .

منبع



  • کلمات کلیدی :
  • ارزش خبر ::: جمعه 88/2/4::: ساعت 11:30 صبح


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 46
    بازدید دیروز: 5
    کل بازدید :344789

    >> درباره خودم <<
    ارزش نیوز
    مدیر وبلاگ : ارزش خبر[984]
    نویسندگان وبلاگ :
    یاور[0]


    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    ارزش نیوز

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<



    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<