سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکیم، کسی است که بدی را با خوبی پاداش دهد . [امام علی علیه السلام]
ارزش نیوز
بازخوانی بیانات مهم رهبر انقلاب در سال 71 با عنوان عبرتهای عاشورا+فایل صوتی
عده‌اى به اسم سازندگى خود را غرق در ماده‌پرستى مى‌کنند

رهبر انقلاب اسلامی، 22 تیرماه سال 71 در سالروز شهادت امام سجاد(ع)، در دیدار فرماندهان گردانهاى عاشوراى‏ نیروهاى مقاومت بسیج، بیانات مهمی درخصوص درس ها و عبرتهای عاشورا ایراد کردند. بازخوانی این بیانات همزمان با ایام عاشورای حسینی و تذکر این عبرت ها مفید است. متن کامل این سخنرانی در ادامه آمده است:

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

دیدارى بسیار مناسب، در وقتى مناسب است. ایام عاشوراى حسینى است و شما برادران و خواهران هم از عاشوراییها و حسینیها هستید. بسیج بیست میلیونى انقلاب اسلامى، ثابت کرده است که در صراط حسین‌بن‌على (علیه‌السّلام) و صراط عاشورا قدم بر مى‌دارد.

آنچه که من امروز عرض خواهم کرد، مربوط به همین قضیه‌ى عاشورا است که با وجود آن همه سخنى که درباره‌ى این حادثه گفته‌اند و گفته‌ایم و شنیده‌ایم، باز هم جاى سخن و تامل و تدبر و عبرت‌گیرى نسبت به این حادثه باقى است. این حادثه‌ى عظیم؛ یعنى حادثه‌ى عاشورا، از 2 جهت قابل تأمل و تدبر است. غالباً یکى از این دو جهت، مورد توجه قرار مى‌گیرد. بنده امروز مى‌خواهم در این‌جا آن جهت دوم را، بیشتر مورد توجه قرار دهم.

جهت اول، درس هاى عاشورا است. عاشورا پیام ها و درس هایى دارد. عاشورا درس مى‌دهد که براى حفظ دین، باید فداکارى کرد. درس مى‌دهد که در راه قرآن، از همه چیز باید گذشت. درس مى‌دهد که در میدان نبرد حق و باطل، کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان، شریف و وضیع و امام و رعیت، با هم در یک صف قرار مى‌گیرند. درس مى‌دهد که جبهه‌ى دشمن با همه‌ى تواناییهاى ظاهرى، بسیار آسیب‌پذیر است. (همچنان که جبهه‌ى بنى‌امیه، به وسیله کاروان اسیران عاشورا، در کوفه آسیب دید، در شام آسیب دید، در مدینه آسیب دید، و بالاخره هم این ماجرا، به فناى جبهه‌ى سفیانى منتهى شد.) درس مى‌دهد که در ماجراى دفاع از دین، از همه چیز بیشتر، براى انسان، بصیرت لازم است. بى‌بصیرتها فریب مى‌خورند. بى‌بصیرتها در جبهه باطل قرار مى‌گیرند؛ بدون این‌که خود بدانند. همچنان که در جبهه‌ى ابن‌زیاد، کسانى بودند که از فساق و فجار نبودند، ولى از بى‌بصیرتها بودند.

اینها درس هاى عاشورا است. البته همین درس ها کافى است که یک ملت را، از ذلت به عزت برساند. همین درس ها مى‌تواند جبهه‌ى کفر و استکبار را شکست دهد. درسهاى زندگى سازى است. این، آن جهت اول.

جهت دوم از آن دو جهتى که عرض کردم، «عبرتهاى عاشورا» است. غیر از درس، عاشورا یک صحنه‌ى عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنى چه، عبرت بگیرد؟ یعنى خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتى است؛ چه چیزى او را تهدید مى‌کند؛ چه چیزى براى او لازم است؟ این را مى‌گویند «عبرت». شما اگر از جاده‌اى عبور کردید و اتومبیلى را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده؛ مچاله شده و سرنشینانش نابود شده‌اند، مى‌ایستید و نگاه مى‌کنید، براى این‌که عبرت بگیرید. معلوم شود که چطور سرعتى، چطور حرکتى و چگونه رانندگى‌اى، به این وضعیت منتهى مى‌شود. این هم نوع دیگرى از درس است؛ اما درس از راه عبرت گیرى است. این را قدرى بررسى کنیم.

اولین عبرتى که در قضیه‌ى عاشورا ما را به خود متوجه مى‌کند، این است که ببینیم چه شد که 50 سال بعد از درگذشت پیغمبر (صلوات‌اللَّه و سلامه علیه)، جامعه‌ى اسلامى به آن حدى رسید که کسى مثل امام حسین علیه‌السّلام، ناچار شد براى نجات جامعه‌ى اسلامى، چنین فداکارى‌اى بکند؟ این فداکارى حسین بن على (علیه‌السّلام)، یک وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یک وقت در قلب کشورها و ملتهاى مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفى است. اما حسین‌بن‌على (علیه‌السّلام)، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه -مرکز وحى نبوى- وضعیتى دید که هر چه نگاه کردریال چاره‌اى جز فداکارى نداشت؛ آن هم چنین فداکارى خونین با عظمتى! مگر چه وضعى بود که حسین‌بن‌على (علیه‌السّلام)، احساس کرد که اسلام فقط با فداکارى او زنده خواهد ماند، والّا از دست رفته است؟! عبرت این‌جاست. روزگارى رهبر و پیغمبر جامعه‌ى اسلامى، از همان مکه و مدینه پرچم ها را مى‌بست، به دست مسلمانها مى‌داد و آنها تا اقصى نقاط جزیرةالعرب و تا مرزهاى شام مى‌رفتند؛ امپراتورى روم را تهدید مى‌کردند؛ آنها از مقابلشان مى‌گریختند و و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمى‌گشتند؛ که در این خصوص مى‌توان به ماجراى "تبوک" اشاره کرد. روزگارى در مسجد و معبر جامعه‌ى اسلامى، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را بر مردم مى‌خواند و مردم را موعظه مى‌کرد و آنها را در جاده‌ى هدایت با سرعت پیش مى‌برد. ولى چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایى رسد و آن‌قدر از اسلام دور شدند که کسى مثل یزید بر آنها حکومت مى‌کرد؟! وضعى پیش آمد که کسى مثل حسین بن‌على (علیه‌السّلام)، دید که چاره‌اى جز این فداکارى عظیم ندارد! این فداکارى، در تاریخ بى‌نظیر است. چه شد که به چنین مرحله‌اى رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار دهیم.

ما امروز یک جامعه‌ى اسلامى هستیم. باید ببینیم آن جامعه‌ى اسلامى، چه آفتى پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که 20 سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاة و السّلام)، در همان شهرى که او حکومت مى‌کرد، سرهاى پسرانش را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند؟! کوفه یک نقطه‌ى بیگانه از دین نبود! کوفه همان جایى بود که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در بازارهاى آن راه مى‌رفت؛ تازیانه بر دوش مى‌انداخت؛ مردم را امر به معروف و نهى از منکر مى‌کرد؛ فریاد تلاوت قرآن در «آناء اللیل و اطراف النهار» از آن مسجد و آن تشکیلات بلند بود. این، همان شهر بود که پس از گذشت سالهایى نه چندان طولانى در بازارش دختران و حرم امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) را، با اسارت مى‌گرداندند. در ظرف 20 سال چه شد که به آن‌جا رسیدند؟ اگر بیمارى‌اى وجود دارد که مى‌تواند جامعه‌اى را که در رأسش کسانى مثل پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین (علیهما السّلام) بوده‌اند، در ظرف چند 10 سال به آن وضعیت برساند، این بیمارى، بیمارى خطرناکى است و ما هم باید از آن بترسیم. امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردى از شاگردان پیغمبر اکرم (صلوات اللَّه و سلامه علیه) محسوب مى‌کرد، سر فخر به آسمان مى‌سود. امام، افتخارش به این بود که بتواند احکام پیغمبر را درک، عمل و تبلیغ کند. امام ما کجا، پیغمبر کجا؟! آن جامعه را پیغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعه‌ى ما خیلى باید مواظب باشد که به آن بیمارى دچار نشود. عبرت، این‌جاست! ما باید آن بیمارى را بشناسیم؛ آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم.

به نظر من این پیام عاشورا، از درسها و پیامهاى دیگر عاشورا براى ما امروز فورى‌تر است. ما باید بفهمیم چه بلایى بر سر آن جامعه آمد که حسین‌بن‌على (علیه‌السّلام)، آقازاده‌ى اول دنیاى اسلام و پسر خلیفه‌ى مسلمین، پسر على‌بن‌ابى‌طالب (علیه‌الصّلاة و السّلام)، در همان شهرى که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت مى‌نشست، سر بریده‌اش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر آدمهایى به کربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رسانند و حرم امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) را به اسارت گرفتند!

حرف در این زمینه، زیاد است. من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح مى‌کنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمین معرفى مى‌کند. آن آیه این است که مى‌فرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا(1).» دو عامل، عامل اصلى این گمراهى و انحراف عمومى است: یکى دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است. فراموش کردن خدا و معنویت؛ حساب معنویت را از زندگى جدا کردن و توجه و ذکر و دعا و توسل و طلب از خداى متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایى را از زندگى کنار گذاشتن. دوم «و اتبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوترانیها رفتن؛ دنبال هوسها رفتن و در یک جمله: دنیاطلبى. به فکر جمع‌آورى ثروت، جمع‌آورى مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن. این، درد اساسى و بزرگ است. ما هم ممکن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعه اسلامى، آن حالت آرمانخواهى از بین برود یا ضعیف شود؛ هر کس به فکر این باشد که کلاهش را از معرکه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد؛ این‌که «دیگرى جمع کرده است، ما هم برویم جمع کنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم»، معلوم است که به این درد دچار خواهیم شد.

نظام اسلامى، با ایمانها، با همتهاى بلند، با مطرح شدن آرمانها و با اهمیت دادن و زنده نگه‌داشتن شعارها به وجود مى‌آید و حفظ مى‌شود و پیش مى‌رود. شعارها را کم رنگ کردن؛ اصول اسلام و انقلاب را مورد بى‌اعتنایى قرار دادن و همه چیز را با محاسبات مادى مطرح کردن و فهمیدن، جامعه را به آن‌جا خواهد برد که به چنان وضعى برسد.

آنها به آن وضع دچار شدند. روزگارى براى مسلمین، پیشرفت اسلام مطرح بود؛ رضاى خدا مطرح بود؛ تعلیم دین و معارف اسلامى مطرح بود؛ آشنایى با قرآن و معارف قرآن مطرح بود؛ دستگاه حکومت، دستگاه اداره‌ى کشور، دستگاه زهد و تقوا و بى‌اعتنایى به زخارف دنیا و شهوات شخصى بود و نتیجه‌اش آن حرکت عظیمى شد که مردم به سمت خدا کردند. در چنان وضعیتى، شخصیتى مثل على‌بن‌ابیطالب (علیه‌السّلام)، خلیفه شد. کسى مثل حسین بن على (علیه‌السّلام) شخصیت برجسته شد. معیارها در اینها، بیش از همه هست. وقتى معیار خدا باشد، تقوا باشد، بى‌اعتنایى به دنیا باشد، مجاهدت در راه خدا باشد؛ آدمهایى که این معیارها را دارند، در صحنه‌ى عمل مى‌آیند و سر رشته‌ى کارها را به دست مى‌گیرند و جامعه، جامعه اسلامى مى‌شود. اما وقتى که معیارهاى خدایى عوض شود، هر کس که دنیا طلب‌تر است، هر کس که شهوترانتر است، هر کس که براى به دست آوردن منافع شخصى زرنگتر است، هر کس که با صدق و راستى بیگانه‌تر است، بر سر کار مى‌آید. آن وقت نتیجه این مى‌شود که امثال عمربن‌سعد و شمر و عبیداللَّه‌بن‌زیاد به ریاست مى‌رسند و کسى مثل حسین‌بن‌على (علیه‌السّلام)، به مذبح مى‌رود، و در کربلا به شهادت مى‌رسد! این، یک حساب دو دو تا چهارتاست. باید کسانى که دلسوزند، نگذارند معیارهاى الهى در جامعه عوض شود. اگر معیار تقوا در جامعه عوض شد، معلوم است که انسان با تقوایى مثل حسین بن على (علیه‌السّلام)، باید خونش ریخته شود. اگر زرنگى و دست و پا دارى در کار دنیا و پشت هم اندازى و دروغگویى و بى‌اعتنایى به ارزشهاى اسلامى ملاک قرار گرفت، معلوم است که کسى مثل یزید باید در رأس کار قرار گیرد و کسى مثل عبیداللَّه، شخص اول کشور عراق شود. همه‌ى کار اسلام این بود که این معیارهاى باطل را عوض کند. همه‌ى کار انقلاب ما هم این بود که در مقابل معیارهاى باطل و غلط مادى جهانى بایستد و آنها را عوض کند.

دنیاى امروز، دنیاى دروغ، دنیاى زور، دنیاى شهوترانى و دنیاى ترجیح ارزشهاى مادى بر ارزشهاى معنوى است. این دنیاست! مخصوص امروز هم نیست. قرنهاست که معنویت در دنیا رو به افول و ضعف بوده است. پول‌پرستها و سرمایه‌دارها تلاش کرده‌اند که معنویت را از بین ببرند. صاحبان قدرت، یک نظام و بساط مادى‌اى در دنیا چیده‌اند که در رأسش قدرتى از همه دروغگوتر، فریبکارتر، بى‌اعتناتر به فضایل انسانى و نسبت به انسانها بیرحم‌تر مثل قدرت آمریکاست. این مى‌آید در رأس و همین‌طور، مى‌آیند تا مراتب پایین‌تر. این، وضع دنیاست. انقلاب اسلامى، یعنى زنده کردن دوباره‌ى اسلام؛ زنده کردن «ان اکرمکم عنداللَّه اتقیکم»(2). این انقلاب آمد تا این بساط جهانى را، این ترتیب غلط جهانى را بشکند و ترتیب جدیدى درست کند. اگر آن ترتیب مادى جهانى باشد، معلوم است که شهوترانهاى فاسد رو سیاه و گمراهى مثل محمدرضا باید در رأس کار باشند و انسان با فضیلت منورى مثل امام باید در زندان یا در تبعید باشد! در چنان وضعیتى، جاى امام در جامعه نیست. وقتى زور حاکم است، وقتى فساد حاکم است، وقتى دروغ حاکم است و وقتى بى‌فضیلتى حاکم است، کسى که داراى فضیلت است، داراى صدق است، داراى نور است، داراى عرفان است و داراى توجه به خداست، جایش در زندانها یا در مقتل و مذبح یا در گودال قتلگاههاست. وقتى مثل امامى بر سر کار آمد، یعنى ورق برگشت؛ شهوترانى و دنیاطلبى به انزوا رفت، وابستگى و فساد به انزوا رفت، تقوى بالاى کار آمد، زهد روى کار آمد، صفا و نورانیت آمد، جهاد آمد، دلسوزى براى انسانها آمد، رحم و مروت و برادرى و ایثار و از خودگذشتگى آمد. امام که بر سر کار مى‌آید، یعنى این خصلتها مى‌آید؛ یعنى این فضیلتها مى‌آید؛ یعنى این ارزشها مطرح مى‌شود. اگر این ارزشها را نگه داشتید، نظام امامت باقى مى‌ماند. آن وقت امثال حسین‌بن‌على (علیه‌الصّلاة و السّلام)، دیگر به مذبح برده نمى‌شوند. اما اگر اینها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه‌ى بسیجى را از دست دادیم چه؟ اگر به جاى توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهى، به فکر تجملات شخصى خودمان افتادیم چه؟ اگر جوان بسیجى را، جوان مؤمن را، جوان بااخلاص را -که هیچ چیز نمى‌خواهد جز این‌که میدانى باشد که در راه خدا مجاهدت کند- در انزوا انداختیم و آن آدم پرروى افزون‌خواه پرتوقع بى‌صفاى بى‌معنویت را مسلط کردیم چه؟ آن وقت همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام فاصله‌ى بین رحلت نبى اکرم (صلوات‌اللَّه‌ و سلامه‌ علیه) و شهادت جگرگوشه‌اش 50 سال شد، در روزگار ما، این فاصله، خیلى کوتاهتر ممکن است بشود و زودتر از این حرفها، فضیلتها و صاحبان فضایل ما به مذبح بروند. باید نگذاریم. باید در مقابل انحرافى که ممکن است دشمن بر ما تحمیل کند، بایستیم.

پس، عبرت‌گیرى از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوى و فرزند انقلاب گوشه‌گیر شود. عده‌اى مسائل را اشتباه گرفته‌اند. امروز بحمداللَّه مسؤولین دلسوز و علاقه‌مند و رئیس جمهور انقلابى و مؤمن بر سر کارند، و کشور را مى‌خواهند بسازند. اما عده‌اى، سازندگى را با مادیگرایى، اشتباه گرفته‌اند. سازندگى چیزى است، مادیگرى چیز دیگرى است. سازندگى یعنى کشور آباد شود، و طبقات محروم به نوایى برسند.

سالهاى سال، این کشور را ویران کرده‌اند. بعد از انقلاب هم، به وسیله‌ى مهاجمین خارجى، 8 سال، همان کار را ادامه دادند. این کشور، باید ساخته شود. این سازندگى، تلاش لازم دارد. از پایان جنگ تا امروز، هنوز سه سال و اندى مى‌گذرد.زمان زیادى از پایان جنگ تا امروز نگذشته است. یک بمب در یک‌جا بیفتد، یک لحظه ویرانگرى است؛ اما ساختن همان ویرانه، چقدر طول مى‌کشد؟! فرض کنید ساختمانى، خانه‌اى، عمارت دو، سه طبقه‌اى، در یک لحظه منفجر مى‌شود؛ اما در یک لحظه، ساخته نمى‌شود. یک کشور را 8 سال ویران کردند. مگر شوخى است!؟ قبل از این، خاندان منحوس پهلوى - که لعنت خدا بر آنها و بر کارگزاران و دستیارانشان، و لعنت خدا بر خانواده‌ى قاجار و دستیارانشان باد- این مملکت را ویران کردند. بعد که انقلاب شد تا آن را بسازد، مگر دشمنان توانستند تحمل کنند!؟ امروز اسناد همکارى آمریکا با عراق در جنگ تحمیلى علیه ما، در حال رو شدن است. ما آن روز مى‌گفتیم؛ ما آن روز قاطعانه مى‌گفتیم که شرق و غرب از عراق حمایت مى‌کنند. اما یک عده کوته فکرهاى داخلى، انکار مى‌کردند و مى‌گفتند به چه دلیل؟ بفرمایید؛ این هم دلیل! امروز اسناد خود امریکاییها را امریکاییها رو مى‌کنند و معلوم مى‌شود که در این چند سال، چه کمکهاى عظیمى به عراق کردند. شرق و غرب با یکدیگر همدست شدند؛ این جنگ را به راه انداختند و مملکت را ویران کردند. بعد از سالها ویرانگرى حکام فاسد پهلوى و قاجار و بعد از چند سال ویرانگرى جنگ، اکنون دولت جمهورى اسلامى، به کمک مردم و کارگزاران و متخصصین و کاردانهایش، مى‌خواهد این کشور را بسازد. این، کار یک روز و دو روز نیست؛ کار یک سال و دو سال هم نیست. این همه مراکز مادى از بین رفته،این همه امکان اشتغال نابود شده ...! اینها چیزى نیست که ظرف مدت کوتاهى برگردد. این را مى‌گویند "سازندگى". این، یک مجاهدت است، یک جهاد فى سبیل‌اللَّه است. هر کس که در این مجاهدت شرکت کند، جهاد کرده است. کسى که در راه اداره و حفظ جامعه‌ى اسلامى -که یک واجب بزرگ است- گامى برداشته، خیلى با ارزش است. اما آن طرف قضیه، مادیگرى است، ماده‌پرستى است، دنیاطلبى است. آن، یک حرف دیگر است.

سازندگى، کارى بود که على‌بن‌ابى‌طالب (علیه‌السّلام) داشت؛ که حتى شاید در دوران خلافت هم - که حالا من این را تردید دارم. اما تا قبل از خلافت، قطعى است - با دست خود نخلستان آباد مى‌کرد؛ زمین احیا مى‌کرد؛ درخت مى‌کاشت؛ چاه مى‌کند و آبیارى مى‌کرد. این، سازندگى است! دنیاطلبى و مادى‌طلبى، کارى است که عبیداللَّه زیاد و یزید مى‌کردند. آنها چه وقت چیزى را به وجود مى‌آوردند و مى‌ساختند؟! آنها فانى مى‌کردند؛ آنها مى‌خوردند؛ آنها تجملات را زیاد مى‌کردند. این دو را با هم اشتباه نباید کرد. امروز عده‌اى به اسم سازندگى خودشان را غرق در پول و دنیا و ماده‌پرستى مى‌کنند. این سازندگى است؟! آنچه که جامعه‌ى ما را فاسد مى‌کند، غرق شدن در شهوات است؛ از دست دادن روح تقوا و فداکارى است؛ یعنى همان روحیه‌اى که در بسیجیهاست. بسیجى باید در وسط میدان باشد تا فضیلتهاى اصلى انقلاب زنده بماند.

دشمن از راه اشاعه‌ى فرهنگ غلط -فرهنگ فساد و فحشا- سعى مى‌کند جوانهاى ما را از ما بگیرد. کارى که دشمن از لحاظ فرهنگى مى‌کند، یک "تهاجم فرهنگى" بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگى» یک «غارت فرهنگى» و یک «قتل عام فرهنگى» است. امروز دشمن این کار را با ما مى‌کند. چه کسى مى‌تواند از این فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنى که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصى نبسته و مى‌تواند بایستد و از فضیلتها دفاع کند. کسى که خودش آلوده و گرفتار است که نمى‌تواند از فضیلتها دفاع کند! این جوان بااخلاص مى‌تواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهاى اسلامى مى‌تواند دفاع کند.لذا، چندى پیش گفتم: «همه امر به معروف و نهى از منکر کنند.» الآن هم عرض مى‌کنم: نهى از منکر کنید. این، واجب است.این، مسؤولیت شرعى شماست. امروز مسؤولیت انقلابى و سیاسى شما هم هست.

به من نامه مى‌نویسند؛ بعضى هم تلفن مى‌کنند و مى‌گویند: «ما نهى از منکر مى‌کنیم. اما مأمورین رسمى، طرف ما را نمى‌گیرند. طرف مقابل را مى‌گیرند!» من عرض مى‌کنم که مأمورین رسمى - چه مأمورین انتظامى و چه مأمورین قضایى - حق ندارند از مجرم دفاع کنند. باید از آمر و ناهى شرعى دفاع کنند. همه‌ى دستگاه حکومت ما باید از آمر به معروف و ناهى از منکر دفاع کند.این، وظیفه است. اگر کسى نماز بخواند و کس دیگرى به نمازگزار حمله کند، دستگاههاى ما از کدامیک باید دفاع کنند؟ از نمازگزار یا از آن کسى که سجاده را از زیر پاى نمازگزار مى‌کشد؟ امر به معروف و نهى از منکر نیز همین‌طور است. امر به معروف هم مثل نماز، واجب است. در نهج‌البلاغه مى‌فرماید: «و ما اعمال البر کلها و الجهاد فى سبیل‌اللَّه عند الامر بالمعروف و النهى عن المنکر الا کنفثة فى بحر لجى.»(3) یعنى امر به معروف و نهى از منکر، در مقیاس وسیع و عمومى خود، حتى از جهاد بالاتر است؛ چون پایه‌ى دین را محکم مى‌کند. اساس جهاد را امر به معروف و نهى از منکر استوار مى‌کند. مگر مأمورین و مسؤولین ما مى‌توانند آمر به معروف و ناهى از منکر را با دیگران مساوى قرار دهند؛ چه رسد به این‌که نقطه‌ى مقابل او را تأیید کنند!؟ البته جوان حزب‌اللهى هم باید باهوش باشد. باید چشمهایش را باز کند و نگذارد کسى در صفوف او رخنه کند و به نام امر به معروف و نهى از منکر، فسادى ایجاد نماید که چهره‌ى حزب‌اللَّه را خراب کند. باید مواظب باشید. این، به عهده‌ى خودتان است. من یقین دارم - و تجربه‌هاى این چند سال هم نشان داده - تا نیروهاى مؤمن و حزب‌اللهى براى انجام کارى به میدان مى‌آیند، یک عده عناصر بدلى و دروغین، با نام اینها در گوشه‌اى فسادى ایجاد مى‌کنند تا ذهن مسؤولین را نسبت به نیروهاى مؤمن و حزب‌اللهى و مردمى چرکین کنند. مواظب باشید. مسأله‌ى امر به معروف و نهى از منکر، مثل مسأله‌ى نماز است. یاد گرفتنى است. باید بروید یاد بگیرید. مسأله دارد که کجا و چگونه باید امر به معروف و نهى از منکر کرد؟ البته من عرض مى‌کنم - قبلاً هم گفته‌ام - در جامعه‌ى‌اسلامى، تکلیف عامه‌ى مردم، امر به معروف و نهى از منکر با لسان است؛ با زبان. اگر کار به برخورد بکشد، آن دیگر تکلیف مسؤولین است. آنها باید وارد شوند. اما امر به معروف و نهى از منکر زبانى، مهمتر است. عاملى که جامعه را اصلاح مى‌کند، همین نهى از منکر زبانى است. به آن آدم بدکار، به آن آدم خلافکار، به آن آدمى که اشاعه‌ى فحشا مى‌کند، به آن آدمى که مى‌خواهد قبح گناه را از جامعه ببرد، مردم باید بگویند. ده نفر، صد نفر، هزار نفر! افکار عمومى روى وجود و ذهن او باید سنگینى کند. این، شکننده‌ترین چیزهاست. همین نیروهاى مؤمن و بسیجى و حزب‌اللهى؛ یعنى همین عامه‌ى مردم مؤمن؛ یعنى همین اکثریت عظیم کشور عزیز ما؛ همینهایى که جنگ را اداره کردند؛ همینهایى که از اول انقلاب تا به حال با همه‌ى حوادث مقابله کردند، در این مورد مهمترین نقش را مى‌توانند داشته باشند. همین نیروهاى مردمى، که اگر نبودند - این بسیج اگر نبود، این نیروى عظیم حزب اللَّه اگر نبود - در جنگ هم شکست مى‌خوردیم؛ در مقابل دشمنان گوناگون هم دراین چندسال شکست مى‌خوردیم و آسیب‌پذیر بودیم. کارخانه‌ى ما را مى‌خواستند به تعطیلى بکشانند؛ نیروى حزب‌اللهى از داخل کارخانه مى‌زد به سینه‌شان. مزرعه‌ى ما را در اوایل انقلاب مى‌خواستند آتش بزنند؛ نیروى حزب‌اللهى از همان وسط بیابانها و روستاها و مزارع، مى‌زد توى دهانشان. خیابانها را مى‌خواستند به اغتشاش بکشند؛ نیروى حزب‌اللهى مى‌آمد سینه سپر مى‌کرد و در مقابلشان مى‌ایستاد. جنگ هم که معلوم است! این، آن نیروى اصلى کشور است. نظام اسلامى متکى به این نیروست. اگر مردم؛ یعنى همین نیروهاى مؤمن و حزب‌اللهى، با نظام باشند، با دولت باشند - که هستند بحمداللَّه - اگر این نیروى عظیم و این نیروى بزرگ شکست‌ناپذیر مردمى در کنار مسؤولین و پشت سر مسؤولین باشد - که بحمداللَّه هست - هیچ قدرتى نمى‌تواند با جمهورى اسلامى مقابله کند.

دشمنان ما، از این مى‌ترسند. در تبلیغات جهانى، بلندگوهاى امریکایى و صهیونیستى، الان مدتى است که جمهورى اسلامى ایران را به نظامیگرى و افزایش سلاح متهم مى‌کنند! مى‌گویند: «ایران سلاحهاى کشتار جمعى دارد! اینها سلاحهاى اتمى درست مى‌کنند! از فلان جا کلاهک اتمى آورده‌اند!» حرفهایى که هر عاقلى در دنیا، اگر تأمل کند، مى‌فهمد دروغ است. بمب اتم چیزى است که بشود بى‌سر و صدا از یک کشور به کشورى منتقلش کرد؟! مى‌فهمند دروغ است؛ مى‌دانند دروغ است؛ شایعه درست مى‌کنند. براى این‌که از نظام‌اسلامى چهره‌اى بسازند که گویى با صلح و استقرار صلح در دنیا مخالف است. یکى از تلاشهاى خباثت‌آمیز آمریکا و صهیونیستها علیه جمهورى اسلامى، این است. من مى‌گویم: شما اشتباه کرده‌اید. شما اشتباه کرده‌اید که خیال کرده‌اید قدرت جمهورى اسلامى در این است که در داخل، بمب اتمى فراهم کند یا بسازد. اینها نیست. اگر این بود که جمهورى اسلامى حالا بخواهد مثلاً یک بمب اتمى درست کند، صدهایش را کشورهاى بزرگ دارند. اگر کسى با بمب اتم مى‌توانست بر کسى پیروز شود، امریکا و شوروى سابق وبقیه‌ى قدرتهاى خبیث دنیا، تا به حال صد بار جمهورى اسلامى را از بین برده بودند. چیزى که به یک نظام قدرت مى‌دهد، بمب‌اتم نیست. قدرت نظام‌اسلامى - که امریکا و شوروى سابق و بقیه‌ى قدرتهاى ریز و درشت عالم تا امروز نتوانسته‌اند و نخواهند توانست با آن مقابله کنند - قدرت ایمان نیروهاى حزب‌اللَّه است.

جمهورى اسلامى باید این نیرو را حفظ کند.این قدرت عظیم را باید حفظ کند.شما جوانها باید دائم در صحنه باشید. باید دائم نشان دهید که جمهورى اسلامى آسیب‌ناپذیر است. نیروى مؤمن بسیج و نیروهاى حزب‌اللهى در سرتاسر کشور و آحاد مؤمن در این کشور، باید کارى کنند که امید آمریکا و صهیونیستها و بقیه‌ى قدرتهاى دشمن از جمهورى اسلامى به کلى قطع شود.

امیدواریم خداوند متعال، شما جوانهاى مؤمن و فداکار و باتقوا را محفوظ بدارد و ان‌شاءاللَّه قلب مقدس ولىّ‌عصر ارواحنافداه از همه‌ى شما خشنود باشد. ان‌شاءاللَّه با قدرت ایمان و حضور شما، همه‌ى کید و توطئه‌هاى دشمن، خنثى شود.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

----------------------------------------------

1) مریم: 59
2) حجرات: 13
3) نهج‌البلاغه: کلمات قصار، 374.

فایل صوتی بخش هایی از بیانات رهبر انقلاب اسلامی

منبع



  • کلمات کلیدی :
  • ارزش خبر ::: یکشنبه 87/10/15::: ساعت 10:46 عصر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 21
    بازدید دیروز: 5
    کل بازدید :344383

    >> درباره خودم <<
    ارزش نیوز
    مدیر وبلاگ : ارزش خبر[984]
    نویسندگان وبلاگ :
    یاور[0]


    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    ارزش نیوز

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<



    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<